گلچین زیباترین اشعار زیبا ، غمگین و عاشقانه فصل زمستان 95 و 2016
- يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۲۶ ق.ظ
- ۰ نظر
گلچین زیباترین اشعار زیبا ، غمگین و عاشقانه فصل زمستان 95 و 2016
شعر زمستانی فروغ فرخزاد
پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم…
شعر از “فروغ فرخزاد”
شعر کوتاه زمستان
آرزو کن با من
که اگر خــواست زمســـتان برود!
گرمیِ دستِ تو اما باشد
“مــا” ی ما “مـــن” نشود
سایه ات از سرِ تنهاییِ من کم نشود!
دوبیتی زیبا در مورد زمستان
به دل نا گفته صدها حرف دارم
میان سینه زخمی ژرف دارم
به روی پوستین سالخوردم
شعرهای کوتاه زمستان
سرد است هوا
بیرون اگر میروی
دستهای مرا هم با خودت ببر!
شعر از “رضا کاظمی”
شعر غمگین زمستونی
به گوش ام خش خش پاییز زرد است
دل ام میعادگاه زخم و درد است
نمی آید صدایی از در و دشت
“هوا بس ناجوانمردانه سرد است”
اشعار کوتاه زمستون
اشک هایم که سرازیر می شوند
دیر نمی پاید که قندیل میبندند
عجب سرد است هوای نبودنت …
شعر تیکه دار زمستانی
ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍشتن ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـﻢ کسی ﺩﻭﺳﺘـﻢ ﺩاشته ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳﺮﺩﻡ
مثل زمستان…
شعر برف و زمستان
دلم یک زمستان سخت میخواهد
یک برف
یک کولاک به وسعت تاریخ
که ببارد و تمام راهها بسته شوند
و توچاره ای جز ماندن نداشته باشی
و بمانی…
اشعار زمستون
سرود برفی گنجشگکی خرد
مرا با خود به دنیای دگر برد
دوباره جیک جیکی کرد و آن گاه
میان برف ها ناگهان مرد
شعر زیبای زمستان
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
بهاری ترین فصل ایمان شوی
شعر زیبای زمستانی
دستهایم را بگیر، از زمستان دور شو…
غیرِ من روی رگِ هر عاشقی، ساطور شو…
شعر رمانتیک زمستان
دستی که به انتظار دستانی بود
چشمی که نیازش لب خندانی بود
بیچاره ترین گدای این شهر منم
در پیرهنم عجب زمستانی بود
تک بیت زمستانی
ای که در فصلِ خزانم دیده ای با پشتِ خم
این زمستان را نبین ما هم بهاری داشتیم
شعرهای زمستان و برف
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من
به که گویم که تو باران زمستان منی
شعر جدایی زمستان
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
شعر زخمی زمستونی
برگ میرقصد و باد از غوغا ،
سر بی تابی باران دارد
باغ من خستگی طولانی ،
از تماشای زمستان دارد
شعر از “عبدالجبار کاکایی”
شعر کوتاه زمستونی
به روز هـا دل مبـنـد!
روزهــا بــه فـــصـــل کــه مـیـــرسند
رنگ عـوض مـیــکنـنــد
با شب بــمــان
شب
هـمـیـشه
یک رنگ است !
شعر نو درباره زمستان
در این کویر برف هیچ کاشفی با سورتمۀ احساس
به من دست نخواهد یافت…
بی تو سالهاست که هوای من
صد درجه زیر عشق است…
شعر زمستان سهراب سپهری
پشت کاجستان، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.
من، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست: مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است.
و هنوز، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس
شعر ادبی در مورد زمستان
آهسته بیا
غوک ها در خوابند
پا آهسته گذار
بر تن برفی این کوچه ی سرد
برنیاشوبی
خواب ترد گل نیلوفر را
صبح آب خواهد شد
جای پایت بر برف
کاش آفتاب نبود
جای پایت می ماند
تا ابد در دل این کوچه تنگ…
شعر غمگین زمستان
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بال توام
تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام
زیباترین شعر زمستان
دیدی که چه بی رنگ و ریا بود زمستان ؟
مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان
دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم
از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان
بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی
اسمی که به او بود سزا بود زمستان
گرمای هر آغوش تب عشق دم گرم
یکبار نگفتند چرا بود زمستان
بی معرفتی بود که هر بار ز ما دید
با این همه باز اهل وفا بود زمستان
غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران
بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان
با برف بپوشاند تن لخت درختان
لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان
در فصل خودش ، شهر خودش ، بود غریبه
مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان …
شعر نیما یوشیج در مورد زمستان
و هنوز قصه بر یاد است
وین سخن آویزه ی لب:
که می افروزد؟ که می سوزد؟
چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟
در شب سرد زمستانی
کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد.
شعر از “نیما یوشیج”
شعر استاد شهریار در مورد زمستان
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را
ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد
زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
شعر از “شهریار“
شعر عاشقانه زمستان
در این چهارشنبه ی سوری
نگاهم میکنی اما
نگاهت سرد و جان فرساست
چرا حس میکنم حتی
زمستان هم
درون چشم تو تنهاست .
شاعر “دریا پژوهش”
شعر زمستون مهدی اخوان ثالث
زمستون، تن عریون باغچه چون بیابون
درختا با پاهای برهنه زیر بارون
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه چه تلخه
باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو
نشستم زیر بارون زمستون
زمستون
برای تو قشنگه پشت شیشه
بهاره زمستونها برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشم انتظاری
گلدون خالی ندیدی
نشسته زیر بارون
گلای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی
ببینی تلخه روزهای جدایی
چه سخته چه سخته
بشینم بی تو با چشمای گریون
شعر از “مهدی اخوان ثالث”
شعر مولانا در مورد زمستان
به پیش باد تو ما همچو گردیم
بدان سو که تو گردی چون نگردیم
ز نور نوبهارت سبز و گرمیم
ز تأثیر خزانت سرد و زردیم
ز عکس حلم تو تسلیم باشیم
ز عکس خشم تو اندر نبردیم
عدم را برگماری جمله هیچیم
کرم را برفزایی جمله مردیم
عدم را و کرم را چون شکستی
جهان را و نهان را درنوردیم
چو دیدیم آنچ از عالم فزون است
دو عالم را شکستیم و بخوردیم
به چشم عاشقان جان و جهانیم
به چشم فاسقان مرگیم و دردیم
زمستان و تموز از ما جدا شد
نه گرمیم ای حریفان و نه سردیم
زمستان و تموز احوال جسم است
نه جسمیم این زمان ما روح فردیم
چو نطع عشق خود ما را نمودی
به مهره مهر تو کاستاد نردیم
چو گفتی بس بود خاموش کردیم
اگر چه بلبل گلزار و وردیم
شعر از “مولانا“
شعر کودکان در مورد زمستان
زمستونه زمستونه فصل تگرگ و بارونه
هوا شده خیلی سرد روی زمین پر از برف
چه خوبه کودکستان وقتی میشه زمستان
کلاغ های سیاه رنگ بخاری های روشن
وقتی بارون میباره دلم میخواد دوباره
برم به کودکستان میان آن گلستان
گلچین زیباترین اشعار زیبا ، غمگین و عاشقانه فصل زمستان 95 و 2016
- ۹۵/۰۸/۰۹